ღ.آرزوی محال.ღ |
من آن اندوه سرشارم که روزی شعله زد آهم
و لرزید آسمان از ناله های گاه و بیگاهم
مرا در آتش عشقت چنان پروانه سوزاندی
ولی صد سال دیگر هم " من از یادت نمی کاهم "
اگر قصد سفر داری نمی گویم نرو اما ...
جهان را بی نگاه تو نمی خواهم نمی خواهم
تو می دانی که چشمانت تمام هستی من بود
گرفتی هستیم را پس نگو از رنجت آگاهم
تویی آماده رفتن و من تنهاتر از هر شب
برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که دلداری نیست
رو مداوای خود کن ای دل از جای دگر
کندر این شهر طبیب دل بیماری نیست ......
ღ♥ღ
اجازه هست که تا ابد سر بذارم رو شونه هات ؟
روزی صد دفعه بگم که میمیرم برات ؟
اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی ؟
خیال کنم دل منو دیگه بهم پس نمیدی ؟
ღ♥ღ
خیلی دلم گرفته
از این همه جدایی
گذشت قدیما حالا من کجا تو کجایی خیلی گرفتس حالم همش دلم میگیره اونقد قدم میزنم تا نفسم بگیره هر جا میرم به فکرتم فکرت برا دلم بسه اسمت برام مقدسه میمیرم ولم کنی بری فراموشم کنی منو هم آغوشم کنی بی من نرو تنهام نذار بی کسیمو یادم نیار این دله تنگ و بی قرار بی تو هوای این اتاق همیشه سرد و ساکته پیش نگاه پاکته
میخوام همش صدات کنم
با بی کسیو انتظار
واسه تو داره جون میده
دل پیش چشمای تو و